راه و بیراه - جلسه هفتم
* اگر ما به دستور العمل معصومین(علیهمالسّلام) و علمایمان مقید نباشیم،
ناخودآگاه پایمان به خرافات دینی باز میشود.
* شیطان آنقدر خبیث است که طاقت اینکه یک معنویت ده دقیقه در وجود شما
بماند را، ندارد.
اگر شد اجازه نمیدهد تو سمت معنویت بروی،
اگر رفتی اجازه نمیدهد تو از معنویت حظ ببری،
اگر بردی، اگر بتواند وسط معنویت کارت را خراب میکند.
* هر چقدر بار معرفتی و دینی شما بیشتر میشود،
حتماً و حتماً باید میزان پستی نفسانی شما بیشتر بشود،
هر چقدر بالاتر می روی باید در وجودت احساس پستی بیشتری بکنی.
* تواضع یک حالت قلبی است،
تواضع بر قلب نصب میشود بعد این قلب بعضی وقت ها به اعضاء و
جوارح جریان پیدا میکند بعضی وقت ها هم نمیکند،
موضوع این است که بر روی قلب نصب شده است.

راه و بیراه - جلسه هفتم یا هادی
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
محرم 1392
موضوع: راه و بیراه - قسمت هفتم
در بحث معرفت حقیقی راجع به اثرات آن در زندگی و اخلاقی زیستن که البته هنوز به اخلاقی زیستن نرسیده ایم که شروع کنیم، عرض کردیم:
1-اولین اثر در زندگی زهد است که امیرالمومنین علی(علیهالسّلام) میفرمایند: "عَظُمَ الخالقُ فى انْفُسِهم فَصَغُرَ ما دونَه فى اعيُنهم"، این قدر خدا در چشمشان بزرگ است که مادون خدا در چشم آن ها کوچک جلوه میکند. 2- تربیت، که با آموزش فرق دارد. 3 – استغناء و 4- کنترل شهوات را عرض کردیم. چند نکته باقی مانده است، نکات را عرض میکنم و انشاء الله ادامه بحث را خواهیم داشت.
- نکته اول:
**یکی از مباحثی که در بحث تربیت داریم این است که تربیت باید به توحید بیانجامد.**
میگویند: اعظم اذکار، یکی از بزرگ ترین اذکار "لا الهَ الاّ الله" است.
چرا "لا الهَ الاّ الله" خیلی بزرگ است و تأثیر دارد؟
دلیلش این است که انسان ها را به توحید ترغیب میکند.
«+» علمای ما میگویند اگر قرار باشد یک "لا الهَ الاّ الله" گویی واقعاٌ درست ذکر بگوید، با هر یک باری که "لا الهَ الاّ الله" میگوید چهار توحید باید در ذهنش جلوه کند.
1- "لا الهَ الاّ الله"، توحید افعالی. همه قدرتها دست خدا است.
2- "لا الهَ الاّ الله"، توحید ذاتی. از اول بوده است، تا آخر هم خواهد بود و وجود مطلق هم خدا است.
3- "لا الهَ الاّ الله"، توحید صفاتی. هر چه صفت خوب در عالم است هرچه، یکی، یکی مینشیند فکر میکند مثلاً صداقتها، راستیها، محبتها، رحمتها، رأفتها، همه این ها قرض گرفته و وام گرفته از صفت خدا و این توحید صفاتی است. همین گونه که انسان جلو میرود با "لا الهَ الاّ الله" که گفته میشود، انسان ها میتوانند با همین کلمه خیلی زیاد در زندگی خود تغییرات ایجاد کنند.
4- توحید عبادی هم که سر جای خودش است و فقط در مقابل خداوند این کار را میکند.
- نکته دوم:
در میان این مسیر معرفتی که به سمت خداوند می روی دقت کن، علماء اعتقاد دارند خداجویی یکی از چیزهایی که عرفان های کاذب و دینهای جدید بر آن سرمایه گذاری میکنند، این جملات است و جالب اینجا است که این جملات جزء جملات بزرگان اولیای دینی است! میگوید خداجویی یک امر مقدس است و با خداجویان در هر دین و مکتبی که هستند با احترام برخورد کنید و سعه صدر داشته باشید. سعه صدر داشتن و با احترام رفتار کردن دستور امامان است، این جمله خیلی قابل دقت است که حتماً برادر و خواهرهای این جمع مخاطب این جمله نیستند ولی در ذهنتان باشد، خداجویان غیر مسلمان از مسلمانانی که اسمشان مسلمان است اما به دنبال خدایشان نمیگردند، با فضیلتتر هستند. سال به سال یادش میرود در مورد خدا فکر کند، نه خلوت داشته باشد، نه مطالعه کند، نه عشق بورزد، نه زیارت کند، هیچ چیزی در زندگیش جا ندارد، بعد میبینید یک نفر مسیحی، یک نفر زردشتی، یک نفر از همین دین های حتی هند و چینی، این آدم با همه بی معلوماتی و کمبود اطلاعاتش با همه وجود تلاشش را میکند، تا خدا را بفهمد. میگوید این شخص به خاطر خداجو بودنش از آن آدم برتر است. مسلمانیِ تنها باعث فضیلت بر سایر ادیان نمیشود، مسلمانِ با ایمان بر بقیه افضل است.
ـ نکته سوم:
که با شعر حافظ قشنگتر مشخص میشود. "تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست، راهرو گر صد هنر باید توکل بایدش". در مسیر معرفت، بر خلاف چیزی که ادیان غیر الهی و مکتبهای نوپدید به شما توصیه میکنند، نباید به استاد تکیه کنی، به دانش و علمت نباید تکیه کنی، حتی به تقوای خودت هم نباید تکیه کنی. وقتی میخواهی به خدا برسی، حافظ هم این روایت را قشنگ به شعر درآورده است میگوید: "اگر صد هنر هم داری اصل رسیدن به خداوند تبارک و تعالی توکل است". یعنی آدم باید متوکل باشد، از خدا این را بخواهد که تو به من قدرت بده، تو خودت من را به خودت برسان. "هر آنکس که دلش نیست زنده به عشق، بر او نمرده به فتوای من نماز کنید"، چیزی که ما را به خداوند متعال میرساند عشق و محبتی است که باید در دل ما زنده بشود تا بتوانیم خدا را درک کنیم.
- نکته چهارم:
اگر احیاناً میخواهید در این مسیر اهل ذکر باشید، کلمه ذکر هم یکی از چیزهایی است که در این بازی ها بر روی آن خیلی مانور داده میشود، اولاً اذکار و دستور العمل به کارگیری اذکار حتماً و حتماً باید با سندی به معصوم وصل شده باشد. ممکن است حتی بعضی از اذکار برای شما خطر هم داشته باشد، باید با سند باشد. مثلاً خداوند تبارک و تعالی میگوید: تسبیحات اربعه را در نمازت سه مرتبه بگو، یک بار هم میتوانی بگویی، دو بار هم میتوانی بگویی، چهار بار بگویی باطل است.
میگوید چه فرقی میکند؟! دوست داریم چهل بار بگوییم، ما داریم از زبانمان مایه میگذاریم، شما ناراحت هستید؟ خدا میگوید نه، میخواهم بگویم که ذکر شوخی نیست.
چرا در برخی از انحرافات میبینیم که از ذکر استفاده میشود و اثر بد میگذارد، اثر معکوس میگذارد؟ برای اینکه با ذکر بازی میکنند. یک علمی در دین و حوزه علمیه به نام علم اعداد داریم. در علم اعداد که بنده هم زیاد از آن اطلاع ندارم، راجع به ارتباط اعداد، تکرارها و زندگی ما یک سری مباحث علمی است. این مباحث علمی آنقدر هم علمی است که الان آکادامیک و دانشگاهی در خیلی از کشورهای جهان بر روی آن بحث میشود. علم اعداد و علوم غریبه حوزه، مثل علم جفر، رمل و اسطرلاب که آکادامیک است و برای آن ها دانشگاه هم وجود دارد که بر روی آن بحث میشود. از این علوم در مباحث نوپدید سوء استفاده میکنند.
*لذا وقتی به ذکر میرسید؛انتسابش را به معصوم چک کنید.*
استادمان میفرمودند که علامه طباطبایی(ره) به ما گفتند الان بعد از ظهر روز فلان است، دو رکعت نماز فلان بخوانید و این تعداد هم ذکر بگویید، گفتند ما دو سه نفر بودیم که بلند شدیم و برویم ذکر بگوییم. علامه گفتند بایستید، عرض کردیم چیزی شده است؟ فرمودند: این که به شما گفتم روایت امام صادق(علیهالسّلام) است. یعنی علامه طباطبایی(ره) میخواهد بگوید منِ علامه هم، آدمی نیستم که بتوانم تعداد و ذکر بدهم. یک وقت هست شما میخواهید همینطوری ذکر بگویید، مثلاً ذکر الله اکبر بگویم، میخواهم صلوات بفرستم و بعدش و عجل فرجهم و العن اعدائهم بگویم، این اشکال ندارد.
برای ذکر گفتن آزاد هستیم اما اگر قرار شد شما دستور العمل بدهی یعنی عدد برایش بگذاری، اینقدر باید بگویی، در این ساعت باید بگویی، یواش، یواش دو حالت بیشتر ندارد: یا امام معصوم فرموده اند که اثر دارد. به قول استاد بزرگوارمان آقای قرائتی، میفرمودند: مثل این که بگویند شما برای اینکه به گنج برسید، از درخت فلان که رد شدید، باید بیست و چهار قدم بروید. در جواب میگویی نه! مگر به این حرفاها است؟ من دلم باید قوی باشد، یک قدم با معرفت میروم! برو بِکَن، تا صبح بِکَن، میگویم بیست و چهار قدم باید بروی. یا میگوید: نه، من خیلی این گنج را دوست دارم بیست و چهار قدم کم است، دویست و چهل قدم میخواهم بروم! میگوید از محل گنج رد میشوی. یا این است یا اینجا پرانتزی باز میشود که ما اسمش را خرافههای دینی میگذاریم.
یعنی اگر ما مقید به دستور العمل معصومین(علیهمالسّلام) و علمایمان نباشیم، ناخودآگاه پایمان به خرافات دینی باز میشود. مجالس خرافهای که در این مجالس اثرات نامطلوبی در روح و روان افراد میگذارد و متأسفانه بعضأ شما هم شاید این گونه فکر کنید که مثلاً خرافات مربوط به آدم های کم فرهنگِ بیسواد است، نه اتفاقاً خرافات دینی در جوامع متمدن درجه یک با فرهنگِ دکترِ استاد دانشگاهِ پروفسور، وجود دارد. خرافه، خرافه است دیگر.
چون زیاد سوار هواپیما نمی شوم دقت نکرده بودم، این سری که می خواستیم به کربلا برویم هواپیما خارجی سوار شدیم، در مسیر کربلا یکی از بچهها یک چیزی گفت درست دقت نکرده بودم، خواستیم بنشینیم گفت میدانستید در هواپیمای خارجی ردیف سیزده ندارد؟ فکر کردم شوخی میکند بعد چک کردیم دیدیم ردیف سیزده ندارد. سیستم ایرلان پروازهای خارجی کلاً ردیف سیزده ندارد. دوازه، چهارده. یعنی اینطوری نیست که فکر کنیم خرافات مربوط به یک سری انسانهای پیرِ از کار افتاده، عاجز، بی فرهنگ است. در حال حاضر خرافات به صورت مدرن دارد مطرح میشود، خیلی مدرن دارد مطرح میشود اسمش را هم ماوراء الطبیعه میگذارند، اسمش را دین میگذارند، اسمش را دینداری میگذارند.
در رده های پولدارِ بیسواد هم فقط نیست، چون بعضی ها میگویند پولدار ولی بیسواد است. نه، دکتر و پروفسور داریم که در مباحث خرافی هم مقید است و به مباحث خرافی اعتقاد دارد. ورود خرافهها به دین از کجا شروع میشود؟ از همین نقطه شروع میشود که ما اسمش را ذکر میگذاریم. ذکر باید تعداد داشته باشد یا اینکه آزاد باشد و در جایگاه خودش هم باید مصرف بشود. متأسفانه یا خوشبختانه چون به آخر دهه محرم نزدیک میشویم و فضا، فضای عزاداری است زیاد نمیتوانیم مباحث را شاداب کنیم و گرنه دویست تا مثال خرافه داشتم که روده هایتان از خنده پاره میشد.
خلوت را جدی گرفتن در عرفان اسلامی بسیار توصیه شده است. یعنی برادرها و خواهرها حتی حق ندارید یک روز را بدون خلوت بگذرانید، حتی یک روز! حالا برخی خلوتهایشان مبتدی است، ده دقیقه است، یک ربع است، همان مراقبهای که در عرفانهای کاذب بر روی آن کار میکنند و متأسفانه چون آن ها خلوت را جدی میگیرند، از آن اثراتی میبینند که فکر میکنند جزء دین است ولی اثر را میبینند چون خلوت جدی است. یک وقت است شما مبتدی هستی یک ربع، ده دقیقه فکر، تفکر در آفاق و انفس، همانی که در جلسات قبل گفتم، راجع به اعمال، راجع به نفس است راجع به هر آنچه هستی، آنچه خواهی شد و آنجایی که خواهی رفت و دوم در خلوتها تمرین کردن به اینکه خلوت کردنهای ما با دوست پر شود؛ "اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت، باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود". چون فراز بعدی یک مقدار سخت است، نکات بیشتری را عرض می کنم.
ـ نکته پنجم:
عقل و دین میگوید دشمن در کمین است. عقل و دین میگوید اگر شب هفتم محرم چیزی، دستت را گرفت حتماً و حتماً برای بعد از شب هفتم محرم دشمن در کمین است که آن را از تو بگیرد. عقل و دین میگوید هر جای ارزشمندتر معنوی که بروی دزدان بیرونِ در حرفهایتر، خبیثتر و استادتر هستند. عقل و دین میگوید، دزد میوه فروشی که میخواهد یک کیلو موز شما را بدزدد با دزد طلا فروشی که میخواهد نیم کیلو طلای شما را بدزدد با دزد بانک مرکزی خیلی تفاوت دارند. عقل و دین میگوید، بهترین، خوش ترین و قوی ترین لحظات معنوی شما وقتی که به سر شد، بدترین، خبیثترین و استادترین دشمنها سراغ شما میآیند. عقل و دین میگوید، توبه بعد از جلسه دعای توسل سه شنبه شب بسیار سادهتر است از توبه یک دهه محرم یا سی شب ماه رمضان، برای اینکه آنجا دشمن خیلی خطرناکتر است.
عقل و دین میگوید، قرآن کریم میفرماید:
شیطان آنقدر خبیث است که طاقت اینکه یک معنویت ده دقیقه در وجود شما
بماند را ندارد. اگر شد اجازه نمیدهد تو سمت معنویت بروی،
اگر رفتی اجازه نمیدهد تو از معنویت حظ ببری،
اگر بردی اگر بتواند وسط معنویت کارت را خراب میکند.
نتواند یک ثانیه بعد از معنویت، نتواند دو ثانیه بعد، نتواند تا آخر عمر، ثانیه ثانیه جلو برو یعنی تا لحظهای که میخواهید بمیرید شیطان همچنان گیر آن معنویت است که مثلاً سال 1340 کسب کردی الان مثلاً سال 1440 میخواهی بمیری، کل این صد سال ذهنش مشغول بوده است که هنوز معنویت را دارد و من باید چه کار کنم. ما گناهان و معنویتها و شادابیها و نگرانیهای خودمان را فراموش میکنیم اما شیطان چون به پرونده ما دسترسی دارد فراموش نمیکند. عقل و دین میگوید، باید مراقبت کنی، هر وقت بار معنویت سنگینتر شد باید مراقبتت بیشتر بشود، هرگاه فضای معنوی و جایگاه معنویت بیشتر بود باید مراقبتت بیشتر باشد.
اگر در مسیر معنویت حجتی برای اسلام، حجت الاسلامی مراقبتت باید زیاد بشود، ثقت الاسلام شدی ده برابر باید مراقب باشی، آیت الله شدی صد برابر، آیت الله العظمی شدی ده هزار برابر، چون دزد آیت الله العظمی خیلی قویتر از دزد حجت الاسلام است. این مثال، مثال عامیانه بود. یک دهه محرم چه اتفاقی میافتد، خیال برخیها را راحت میکند، میگوید دیگر به خدا رسیدم. تنها جایی که دزد خوشحال است، آنجایی است که ببیند صاحب مال بابت مالش احساس ایمنی کافی دارد. چند سال پیش این خبر را خواندم که جلوی یک بانک ماشینی که سیستم مرکزی و دزدگیر داشته و به سادگی روشن نمی شده، این ماشین را دزد می برد! صاحب ماشین اطلاعیه زده بود که کارخانه برای این ماشین گارانتی گذاشته که این ماشین ضد دزدی است، فقط نامه بنویس که چگونه ماشین را دزدیده ای؟ بابت این نامه هم 500هزار دلار به تو می دهیم!
شما وقتی که بار معنویت قوی میشود اشکال بزرگ آنجا پیش میآید که خیالمان راحت بشود، میگوییم الحمدالله دیگر جور شد، بابا مکه رفتم، آقا ما کربلا رفتیم، دهه محرم رفتیم، جلسات قبل گفتم که نورانیت تو را خداوند باور نمیکند شیطان هم باور نمیکند، امشب داریم اضافهتر میکنیم، شیطان هم باور نمیکند. میگوید نورانیت دو ثانیه عوضش میکنم برای من کاری ندارد. خوراک یک وسوسه است. این برای چه کسانی است؟ کسانی که شیطان را نبینند یا دست کم بگیرند. دزدی که در مرغزار استتار دارد این دزد شکارچی خوبی میشود ولی وقتی شما ببینید، نه.
پس استعاذه را از مباحث خیلی جدی برای بحث معرفت میدانند و بعد قرآن، قرآن یکی از مباحثی که خیلی به ما کمک خواهد کرد. قرآن چندین بُعد دارد. نقش قرآن در استعاذه و پناه جویی به خداوند تبارک و تعالی را میگوییم. قسمت معرفتی آن را کار نداریم، دوره تفسیر گوش میدهید، اصلاً کاری به این چیزها نداریم، این که تجویدت عالی است، ترتیلت عالی است، هیچ کاری نداریم. روایتی که به قرآن و شیطان مربوط میشود این است؛ میگوید در خانهای و در محیطی که صدای قرآن بلند است، شیطان فرار میکند. "دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانَد"، شیطان فرار میکند. در ماشین هایتان برنامه داشته باشید چند دقیقه قرآن پخش بشود، زنان، مردان همیشه در خانه مقید باشند که قرآن با صدای بلند پخش بشود این در فرار شیطان تأثیر دارد.
»»» اثر بعدی معرفت در زندگی میفرمایند:
- ایثار. ایثار در این معنایی است که خدمتتان میگوییم. ایثار یکی از کلمات مقدس است که بسیار مطلوب انسانها است. انسانها ذاتأ از ایثار لذت میبرند از دیدن ایثار هم لذت میبرند. یکی از صحنههایی که اشک را در چشم هر انسانی اعم از خبیث یا نورانی، انسان گناهکار یا پاک، ولی خدا یا انسان عادی - داریم در دایره وسط کار میکنیم، به سیاهیها کاری نداریم - جمع میکند، دیدن ایثار است. از علائم معرفت، ایثار است. ایثار فقط ایثار مال نیست که این بنده خدا مثلاً مالش را داد یا کم خورد تا دیگران بخورند.
«1» ایثار مال و مادیات سادهترین نوع ایثار و البته به اندازه خودش اثر بخش هم است، سادهترینش این است.
اما عارف حقیقی کسی که با معرفت و عرفان آشنا شده ایثار در تمام جوانب زندگیش دیده میشود، ایثار مال که اولین آن است یعنی آنقدر عادی زندگی میکند که دقیقاً بر روی خط مرزی قرار دارد. دستور امام صادق(علیهالسّلام) که اولیای خدا، عموم مردم را نمیگوید، اولیای خدا کسانی هستند که آنقدر میخورند که باید بخورند یعنی نمیرند. اولیای خدا اینگونه هستند اندازهای که لازم است حساب میکند، امام صادق(علیهالسّلام) وقتی که میخواهد بخورد با علم خودش حساب میکند چقدر الان کالری لازم دارم، چقدر چربی لازم دارم، چقدر فلان، همه را حساب میکند دقیقاً همان اندازه میخورد، دقیقاً همان قدر و بقیه را ایثار میکند. میگوید برای زندگی کردن من چقدر جا لازم دارم دقیق همان را استفاده میکند، بقیه را ایثار میکند. اگر زمان امام صادق(علیهالسّلام) کامپیوتر بود، اگر لب تاب بود هم امام صادق(علیهالسّلام) لب تاب میخریدند اما لب تابی را میخریدند که اندازه نیازش باشد. ماشین هم اگر میخواست سوار شود به اندازه نیازش بود. فرض میکنیم یک رئیس جمهوری ماشین مورد نیازش یک ماشینی باشد که یک میلیون دلار بیارزد، باید ضد گلوله باشد این میشود مورد نیازش.
ایثارگران اول چه کار میکنند؟ زندگی را در مسائل مادی به اندازه نیازشان تنظیم میکنند، مابقی را ایثار میکنند.
«2» دوم چه میگوید؟ دوم که خداوند تبارک و تعالی به شدت راجع به این دومی حساس است و به موسی(علیهالسّلام) این گونه توصیه کرد و اولیای خدا را من خیلی دوست دارم، ایثار در قلب میکنند یعنی چه؟ یعنی قلبشان را میزان میکنند که بعد از این روایت که بین موسی(علیهالسّلام) کلیم الله و خداوند رد و بدل شد موسی(علیهالسّلام) چه چیز را فهمید ؟ که " انّ بُغضَ فی الله و حُبَّ فی الله"، بغض در مسیر خدا و حب در مسیر خدا محبوبترین چیز نزد خدا است. حالا ایثار در قلب یعنی چه؟ یعنی نگاه میکند به خاطر خدا اگر قرار شد چیزی را دوست داشته باشند ولو اینکه دوست ندارند دوست خواهند داشت و به خاطر خدا اگر قرار شد چیزی را دشمن داشته باشند ولو اینکه دوست داشته باشند دشمنش خواهند داشت.
یعنی این آدمی را که تو دوستش نداری ولی خدا میگوید دوستش داشته باش. یا مثلاً بچهات که دوست داری خدا میگوید دوستش نداشته باش، بر روی این دوستی خط میکشی. میگویند ایثار در قلب، درجه بالاتر از ایثار مادی، ایثار قلبی است.
وقتی ما همایش ایثارگران میگذاریم و از خیرین تعریف میکنیم که خیلی کار درستی هم است حتماً باید در ذهنمان باشد که خیرین جزء ایتداییترین ایثارگران هستند. ایثار بعدی از نظر ولایی و عرفانی ایثار قلبی است. یعنی شخص یاد میگیرد دوستیها و دشمنیهایش را با خدا میزان کند یعنی این را باید دوست داشته باشم یا نباید دوست داشته باشم.
«3» درجه سوم و بالاتر از این ایثار، ایثار اعتباری است، ایثارعرضی و ایثار آبرویی است. یعنی شخص به خاطر آبروی بقیه از آبروی خودش میگذرد البته چارهای ندارد اگر چارهای داشته باشد برای حفظ آبرویش باید تلاش کند.
این ایثار هم خیلی ایثار مشکل داری است که اولیای خدا در این مرحله امتحان پس میدهند. این پنجمین اثر، حالا این آدم ایثارگراست، از جانش، مالش، قلبش و آبرویش برای بقیه اهل ایثار است آیا این صفت دربین جامعه ولو غیر دینی مقبول است؟ این آدم را دوست دارند یا دوست ندارند؟ فرض میکنیم حتی عقیده ما را قبول نداشته باشند درباره آقا اباعبدالله(علیهالسّلام) دانشمند غیر دینی، غیر مکتبی که اعتقاد به معاد ندارد داریم، که چه میگوید؟ میگوید این آدم خودش، ناموسش و خانواده اش را آورد برای هدفش فدا کرد، من ده روز هر سال برای این آدم دهه میگیرم و عزاداری میکنم.
همین الان در بنگلادش است که یکی از علما میگفتند من برای روضه شان میروم، میگفتند ده شب دهه محرم برای احترام به ایثارگری حسین(علیهالسّلام) مراسم میگیرد. ایثار در بین مردم مطلوب است، مردم دوست دارند و میپسندند، لذا چه میشود؟ اخلاقی زیستن دینی اینجا هم استفاده میشود. اما از این طرف که در نظر بگیریم، انسان مؤمن داریم که در صف نماز برای اینکه راحتتر نماز بخواند به گونه ای می ایستد و کسی را جا نمیدهد، همچین شخصی نداریم؟ در صف نماز! بعد ما از این توقع داریم بیاید ایثار قلبی، مادی، آبرویی بکند؟ این شخص را همه میبینند، چرا؟ برای اینکه پاتوقش در مسجد است، این را همه میبینند، دست دشمنان گزک میدهد.
مؤمن داریم که در زندگیش سر سوزن اهل ایثار نیست،
حرف بر روی زبانش بیاید درجا میگوید،
نمیتواند کنترل کند، بلافاصله جواب میدهد.
هر چه که به او پیشنهاد شد درجا برای خودش قبول میکند.
اصلاً اهل گذشت و ایثار نیست.
بدترین نوع طرفداری کردن از اسلام همین مؤمنین هستند.
یعنی طرفداری که میکند همه زده میشوند، میگویند اگر این میخواهد طرفداری کند و اگر اسلام این است نمی خواهیم! ایثار یک عمل اخلاقی، انسانی پسندیده است که اگر در مسلمانی دیده نشود به شدت زشت جلوه میکند. اگر کسی را میشناسید یا خودتان از کسانی هستید که اهل ایثار نیستید و بُخل دارید حتماً ظاهرتان را مذهبی نکنید والله این ظاهر مذهبی گناهش از آن بُخل بیشتر است، برای اینکه آبروی اسلام هم میرود. حتماً ظاهرتان را مذهبی نکنید.
(در پرانتز این تذکر را خدمتتان عرض کنم: میگوید بر مذهبیهایی که قیافه مذهبی دارند، مردان مذهبی، زنان محجبه مذهبی واجب است برخی از شئونات و رفتارها را انجام بدهند، واجب است در جامعه تمیز بگردید، واجب است ایثارت را ببینند، واجب است صفات منفی را بروز ندهید، این گونه تظاهر کردن بر تو واجب است، برای اینکه اگر تظاهر نکنید اسلام را خراب کرده اید لذا این گونه آدم ها اگر نمیتوانند همان در خانه بشینند خیلی بهتر است.)
- تواضع. آقا امیرالمومنین(علیهالسّلام) میفرمایند: شایسته نیست برای کسی که از عظمت خدا آگاه است اما بزرگی بفروشد.هر چقدر بار معرفتی و دینی شما بیشتر میشود، حتماً و حتماً باید میزان پستی نفسانی شما بیشتر بشود، هر چقدر بالاتر می روی باید در وجودت احساس پستی بیشتری بکنی.
برخی دین و دینداری و عرفان را مساوی قرار داده اند با تکبر، تحویل نگرفتن، اخمها را در هم کردن، خود را بالاتر دانستن، لحن را آمرانه کردن، با مردم ولایتی برخورد کردن، از بالا نگاه کردن! در صورتی که علمای ما هر چقدر بزرگتر میشوند متواضعتر میشوند، اولیاء خدا هر چقدر بالاتر میروند آدم احساس میکند پایینتر آمدهاند یعنی وقتی به قیافه و به ظاهر نگاه میکنید طرف مثلاً پله سه و چهار ایمان است سلامش با کسی که پله نُه ایمان است، زمین تا آسمان فرق میکند، از السلام آن که پله نُه ایمان است تواضع میبارد، دستش بر روی سینهاش است، تا کمر جلوی بنده و شما خم میشود، میگوید سلام علیکم و رحمة الله، التماس دعا! لذا فرمودند مانند خیلی از اوقات که مردم پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را ساده میانگاشتند، اولیاء خدا را هم ساده میپندارند.
برخی از نوجوانان فکر میکنند که مثلاً اگر نزد یک ولی خدایی رفتند، طرف یک نگاه یک چشمی به آن ها میکند و میگوید پسرم چرا قیافهات مثلاً مثل خرس شده است؟ مادرت را اذیت کرده ای؟! برزخت را میبینم. دقیقاً بر عکس است، هر کس با این ادبیات با شما صحبت میکند بدانید هیچ بویی از ولایت خداوند نبرده است، اصلاً این گونه نیستند.
به قدری بزرگان ما در مقابل با مردم عادی و عوام متواضعانه برخورد میکنند که برخی از مردم عادی گمان میکنند این شخص چیزی نمی فهمد، میگویند این که از خودمان است و چیزی نمی فهمد. ما گفتیم اگر الان برویم چه چیزهایی می گوید اما هیچ چیزی نگفت!! بعضاً که از من درباره اولیای خداوند سوال می کنند تا آدرسی بدهم فکر می کنند اگر پیش چنین کسی بروند مانند جبرئیل به آن ها نگاه می کند و اتفاقی می افتد! باور کنید این اشخاص از من و شما سادهتر هستند، خیلی سادهتر از من و شما. برای چه؟ برای اینکه اصلاً تواضع اجازه نمیدهد که رفتار اینها نشان بدهد، باطنشان نشان می دهد، باطن هم که من و شما الحمدالله تعطیل هستیم!
آن چیزی که امام را آنقدر خاکی جلوه میدهد، عظمت روحیه امام را تواضعش اینگونه زمین می زند، اینقدر تواضع قدرتش زیاد است. شما تشخیص نمیدهید.
بنده با چند نفر از این بزرگان برخورد داشته ام و توهم داشتم که این افراد مانند خود من هستند چون مثل خود من بودند و رفتار می کردند. چرا ؟ "به این جمله دقت کنید؛" چون تواضع اجازه تجلی عامیانه به اولیای خدا نمیدهد. خواص، خواص را میفهمند. یکی از این بزرگان که بنده نسبت به ایشان ارادت دارم یک مرتبه فرمودند خانواده ما همه جمع هستند، شما هم تشریف بیاورید. بنده کنار ایشان نشسته بودم، دست به شانه من زدند و گفتند این ها خیلی شما را بیشتر از من دوست دارند و خیلی علاقه داشتند که شما را ببینند! می دانید این یعنی چه؟ یعنی خانواده این انسان بزرگ من گاگول را بیشتر از ایشان دوست داشتند!
تواضع چنان بزرگان را در سطح جامعه عوام جلوه میدهد که مردم بعدها میفهمند که فرمود بترس از اینکه بغل دستیها و اطرافیانت را فکر کنی آن چیزی که شما میبینی هستند، آن ها چیزی هستند که خدا میبیند. برخی از این ها خیلی بدتر از آن چیزی هستند که شما میبینی و برخی از این ها خیلی بیشتر از این چیزی هستند که شما میبینی لذا در ارتباط با بغل دستی ات احتیاط کن، ممکن خیلی بدتر باشد ممکن است خیلی بهتر باشد، احتیاط کن. این ماحصل چیست؟ ماحصل تواضع است. تواضع که میآید این اتفاق میافتد البته خط مرزی تواضع و "مَلامَتیه" این است دیگر.
"مَلامَتیون" اعتقاد داشتند به گونه ای رفتار کنیم که مردم ما را بد بپندارند، اصلاً همچنین اجازهای نداری! تواضع چیست؟ تواضع این است که مردم از باب تواضع خوبیهای شما را نفهمند و اینکه مردم بدی شما را بفهمند، این عین گناه است.
باید کنار مردم عادی حرکت کنی. کما این که پیامبر و اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) این گونه بودند. منشأ تواضع را امیرالمومنین علی(علیهالسّلام) میفرمایند: کسی که از عظمت خدا آگاه است برای خودش کبر و غروری ندارد.
میدانید دلیل اصلی کبر چیست؟ که بعضی اوقات من به جامعه نگاه میکنم، شما نگاه میکنید و انسان خندهاش میگیرد، دلیل اصلی کبر این است که ما عظمت خلقت را درک نکرده ایم، دلیل اصلی کبر این است که عظمتی که برای خودمان متصور هستیم خیلی مجازی است.
حسینیه را در نظر بگیرید، این حسینیه ما است، همین الان یک لحظه چشم دلت را باز کن ببینید چند درصد از شیراز است؟ با یک هواپیما داریم از بالا نگاه میکنیم، حسینیه را نگاه کن، حسینیه را دیدید؟ حالا یک کم با این سفینه یا هواپیما بالاتر برو. از بالای ایران، حسینیه را نگاه کن. باز یک مقداری بالاتر از کره زمین حسینیه را نگاه کن، بالاتر از کره زمین از کهکشان راه شیری کره زمین را پیدا کن، دیگر ادامه ندهم.
ببینید تواضع به چه چیزی مربوط می شود؟ به این مربوط است که انسان میبیند هیچی نیست، هیچی نیست. یک ذرهای که دیده نمیشود هر چقدر جرم داشته باشد آنقدر خداوند عظمت دارد هر چقدر جرم داشته باشد باز هم ذره است یعنی اگر ما حسینیه باشیم باز هم ذرهایم. اول من خودمم، تنهایم ذرهایم. یک حسینیه می شویم با اینکه اینقدر بزرگ شده ایم باز هم ذرهایم.
کل شیراز می شویم باز هم ذرهایم، چون نسبت به زمین از بالا چیزی نیستیم. خود کره زمین در کهکشان راه شیری بشویم باز هم ذرهایم. کل کهکشان راه شیری را به ما بدهند در کل خلقت ذره هستیم. برای این که خلقت خدا آنقدر عظمت دارد که ما هر چقدر رشد کنیم همان ذره میمانیم. مثالش چیست؟ مثالش را یک فیل بالغ بزرگ را در نظر بگیر با یک مورچه که این مورچه از بدو تولدش تا مثلاً یک سالگی، دو سالگی هر چقدر است اینقدر عمر میکند و بزرگ میشود، این مورچه آن موقع که بدنیا آمد برای این فیل ذره بود بعد هم که بالغ شد و رشید شد الان سرپرست کل یا مثلاً ملکه کل شده، باز همان ذره است، جفتش دیده نمیشود. عظمت خدا اینقدر بالا است.
کبر مربوط به چیست؟ مربوط به ندیدن عظمت خداوند است. چرا گامهای ما سنگین میشود؟ چرا نگاه های ما مقداری وزن پیدا میکند؟ چرا لحن صدایمان یک مقداری کلفت میشود؟ چرا شانههایمان یک کم بالا می آید و سینه ها سپر میشود؟ چرا در اثر بعضی چیزهای دیگر به ما برمیخورد؟ این ها علامت کبر است دیگر! این ها بخاطر چیست؟ بخاطر ندیدن عظمت خداوند است.
الله اکبرهای نماز مشکل دارد، منی که تا دیروز جواب سلامم را میدادند خوشحال میشدم چرا امروز برای بعضی از چیزها ناراحت میشوم؟ برای اینکه آن زمان فکر میکردم ذره بودم الان فکر میکنم بزرگ شده ام! برای چه؟ برای اینکه خدا را ندیدم! اولیای خدا هر چقدر سنشان بالاتر میرود، عظمت خدا را بیشتر درک میکنند. خودشان را ذرهتر میبینند، قاعدتأ متواضع میشوند.
تواضع الکی فایده ندارد. ممکن است مثلاً این تواضع را در ظاهر هم نبینید در قلبش احساس میکنید، مثلاً از کنارت رد بشود سلام کنی میگوید سلامٌ علیکم. فکر میکنید مغرور است، نه! حالش را ندارد که دست روی کمرش بگذارد و خم بشود. اصلش این است که در مقابل تو برای خودش احساسی قائل نیست، برتر نمیبیند. لذا خیلی از بزرگان ما در نزد نوجوانان رفتارشان متکبرانه جلوه میکند برای چه؟ برای اینکه فکر میکند تواضع یک سری پانتومیم هم دارد. پانتومیمش این است که طرف حتماً باید بخندد، حتماً دستش روی سینهاش باشد، حتماً باید شش درجه خم بشود یا مثلاً باید فلان باشد. میگوید نه، تواضع پانتومیمش مهم نیست.
»» تواضع یک حالت قلبی است،
تواضع بر قلب نصب میشود بعد این قلب بعضی وقت ها به اعضاء و
جوارح جریان پیدا میکند بعضی وقت ها هم نمیکند.
موضوع این است که بر روی قلب نصب شده است.
بنده خدمت مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) دو برخورد متفاوت دیدم که یک بار تواضع ظاهری خیلی عجیبی از ایشان دیدم و یک بار هم عصبانی بودند، حالا بگویم ایشان متکبر هستند؟ آدم متواضع ممکن است داد هم بزند ولی تواضع قلبی است یعنی حتی آن لحظه یک اتفاقی بیفتد هوای نفس بنده غلبه کند و من یک رفتار متکبرانه نشان بدهم بلافاصله بعدش که فکر میکنم تواضع برمیگردد چون روی قلب نصب است، اصل نصب تواضع است. چگونه نصب میشود؟ عالم خیلی بزرگتر از این حرف ها است که ما بخواهیم در عالم و عظمت عالم بخواهیم برای خودمان عددی متصور باشیم، خیلی بزرگتر از این حرف ها است. اگر یک باشی نسبت به بی نهایت صفر هستی، صد هزار میلیارد، تریلیارد و کاتریلیارد هم باشی نسبت به بینهایت چند هستی؟ صفر. هر عددی در مقابل بینهایت صفر است. وقتی میگوییم خدای ازلی و ابدی و عظمت بینهایت خلقت، ما هر چه باشیم صفر هستیم.
یا هادی
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
محرم 1392
موضوع: راه و بیراه - قسمت هفتم
در بحث معرفت حقیقی راجع به اثرات آن در زندگی و اخلاقی زیستن که البته هنوز به اخلاقی زیستن نرسیده ایم که شروع کنیم، عرض کردیم:
1-اولین اثر در زندگی زهد است که امیرالمومنین علی(علیهالسّلام) میفرمایند: "عَظُمَ الخالقُ فى انْفُسِهم فَصَغُرَ ما دونَه فى اعيُنهم"، این قدر خدا در چشمشان بزرگ است که مادون خدا در چشم آن ها کوچک جلوه میکند. 2- تربیت، که با آموزش فرق دارد. 3 – استغناء و 4- کنترل شهوات را عرض کردیم. چند نکته باقی مانده است، نکات را عرض میکنم و انشاء الله ادامه بحث را خواهیم داشت.
- نکته اول:
**یکی از مباحثی که در بحث تربیت داریم این است که تربیت باید به توحید بیانجامد.**
میگویند: اعظم اذکار، یکی از بزرگ ترین اذکار "لا الهَ الاّ الله" است.
چرا "لا الهَ الاّ الله" خیلی بزرگ است و تأثیر دارد؟
دلیلش این است که انسان ها را به توحید ترغیب میکند.
«+» علمای ما میگویند اگر قرار باشد یک "لا الهَ الاّ الله" گویی واقعاٌ درست ذکر بگوید، با هر یک باری که "لا الهَ الاّ الله" میگوید چهار توحید باید در ذهنش جلوه کند.
1- "لا الهَ الاّ الله"، توحید افعالی. همه قدرتها دست خدا است.
2- "لا الهَ الاّ الله"، توحید ذاتی. از اول بوده است، تا آخر هم خواهد بود و وجود مطلق هم خدا است.
3- "لا الهَ الاّ الله"، توحید صفاتی. هر چه صفت خوب در عالم است هرچه، یکی، یکی مینشیند فکر میکند مثلاً صداقتها، راستیها، محبتها، رحمتها، رأفتها، همه این ها قرض گرفته و وام گرفته از صفت خدا و این توحید صفاتی است. همین گونه که انسان جلو میرود با "لا الهَ الاّ الله" که گفته میشود، انسان ها میتوانند با همین کلمه خیلی زیاد در زندگی خود تغییرات ایجاد کنند.
4- توحید عبادی هم که سر جای خودش است و فقط در مقابل خداوند این کار را میکند.
- نکته دوم:
در میان این مسیر معرفتی که به سمت خداوند می روی دقت کن، علماء اعتقاد دارند خداجویی یکی از چیزهایی که عرفان های کاذب و دینهای جدید بر آن سرمایه گذاری میکنند، این جملات است و جالب اینجا است که این جملات جزء جملات بزرگان اولیای دینی است! میگوید خداجویی یک امر مقدس است و با خداجویان در هر دین و مکتبی که هستند با احترام برخورد کنید و سعه صدر داشته باشید. سعه صدر داشتن و با احترام رفتار کردن دستور امامان است، این جمله خیلی قابل دقت است که حتماً برادر و خواهرهای این جمع مخاطب این جمله نیستند ولی در ذهنتان باشد، خداجویان غیر مسلمان از مسلمانانی که اسمشان مسلمان است اما به دنبال خدایشان نمیگردند، با فضیلتتر هستند. سال به سال یادش میرود در مورد خدا فکر کند، نه خلوت داشته باشد، نه مطالعه کند، نه عشق بورزد، نه زیارت کند، هیچ چیزی در زندگیش جا ندارد، بعد میبینید یک نفر مسیحی، یک نفر زردشتی، یک نفر از همین دین های حتی هند و چینی، این آدم با همه بی معلوماتی و کمبود اطلاعاتش با همه وجود تلاشش را میکند، تا خدا را بفهمد. میگوید این شخص به خاطر خداجو بودنش از آن آدم برتر است. مسلمانیِ تنها باعث فضیلت بر سایر ادیان نمیشود، مسلمانِ با ایمان بر بقیه افضل است.
ـ نکته سوم:
که با شعر حافظ قشنگتر مشخص میشود. "تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست، راهرو گر صد هنر باید توکل بایدش". در مسیر معرفت، بر خلاف چیزی که ادیان غیر الهی و مکتبهای نوپدید به شما توصیه میکنند، نباید به استاد تکیه کنی، به دانش و علمت نباید تکیه کنی، حتی به تقوای خودت هم نباید تکیه کنی. وقتی میخواهی به خدا برسی، حافظ هم این روایت را قشنگ به شعر درآورده است میگوید: "اگر صد هنر هم داری اصل رسیدن به خداوند تبارک و تعالی توکل است". یعنی آدم باید متوکل باشد، از خدا این را بخواهد که تو به من قدرت بده، تو خودت من را به خودت برسان. "هر آنکس که دلش نیست زنده به عشق، بر او نمرده به فتوای من نماز کنید"، چیزی که ما را به خداوند متعال میرساند عشق و محبتی است که باید در دل ما زنده بشود تا بتوانیم خدا را درک کنیم.
- نکته چهارم:
اگر احیاناً میخواهید در این مسیر اهل ذکر باشید، کلمه ذکر هم یکی از چیزهایی است که در این بازی ها بر روی آن خیلی مانور داده میشود، اولاً اذکار و دستور العمل به کارگیری اذکار حتماً و حتماً باید با سندی به معصوم وصل شده باشد. ممکن است حتی بعضی از اذکار برای شما خطر هم داشته باشد، باید با سند باشد. مثلاً خداوند تبارک و تعالی میگوید: تسبیحات اربعه را در نمازت سه مرتبه بگو، یک بار هم میتوانی بگویی، دو بار هم میتوانی بگویی، چهار بار بگویی باطل است.
میگوید چه فرقی میکند؟! دوست داریم چهل بار بگوییم، ما داریم از زبانمان مایه میگذاریم، شما ناراحت هستید؟ خدا میگوید نه، میخواهم بگویم که ذکر شوخی نیست.
چرا در برخی از انحرافات میبینیم که از ذکر استفاده میشود و اثر بد میگذارد، اثر معکوس میگذارد؟ برای اینکه با ذکر بازی میکنند. یک علمی در دین و حوزه علمیه به نام علم اعداد داریم. در علم اعداد که بنده هم زیاد از آن اطلاع ندارم، راجع به ارتباط اعداد، تکرارها و زندگی ما یک سری مباحث علمی است. این مباحث علمی آنقدر هم علمی است که الان آکادامیک و دانشگاهی در خیلی از کشورهای جهان بر روی آن بحث میشود. علم اعداد و علوم غریبه حوزه، مثل علم جفر، رمل و اسطرلاب که آکادامیک است و برای آن ها دانشگاه هم وجود دارد که بر روی آن بحث میشود. از این علوم در مباحث نوپدید سوء استفاده میکنند.
*لذا وقتی به ذکر میرسید؛انتسابش را به معصوم چک کنید.*
استادمان میفرمودند که علامه طباطبایی(ره) به ما گفتند الان بعد از ظهر روز فلان است، دو رکعت نماز فلان بخوانید و این تعداد هم ذکر بگویید، گفتند ما دو سه نفر بودیم که بلند شدیم و برویم ذکر بگوییم. علامه گفتند بایستید، عرض کردیم چیزی شده است؟ فرمودند: این که به شما گفتم روایت امام صادق(علیهالسّلام) است. یعنی علامه طباطبایی(ره) میخواهد بگوید منِ علامه هم، آدمی نیستم که بتوانم تعداد و ذکر بدهم. یک وقت هست شما میخواهید همینطوری ذکر بگویید، مثلاً ذکر الله اکبر بگویم، میخواهم صلوات بفرستم و بعدش و عجل فرجهم و العن اعدائهم بگویم، این اشکال ندارد.
برای ذکر گفتن آزاد هستیم اما اگر قرار شد شما دستور العمل بدهی یعنی عدد برایش بگذاری، اینقدر باید بگویی، در این ساعت باید بگویی، یواش، یواش دو حالت بیشتر ندارد: یا امام معصوم فرموده اند که اثر دارد. به قول استاد بزرگوارمان آقای قرائتی، میفرمودند: مثل این که بگویند شما برای اینکه به گنج برسید، از درخت فلان که رد شدید، باید بیست و چهار قدم بروید. در جواب میگویی نه! مگر به این حرفاها است؟ من دلم باید قوی باشد، یک قدم با معرفت میروم! برو بِکَن، تا صبح بِکَن، میگویم بیست و چهار قدم باید بروی. یا میگوید: نه، من خیلی این گنج را دوست دارم بیست و چهار قدم کم است، دویست و چهل قدم میخواهم بروم! میگوید از محل گنج رد میشوی. یا این است یا اینجا پرانتزی باز میشود که ما اسمش را خرافههای دینی میگذاریم.
یعنی اگر ما مقید به دستور العمل معصومین(علیهمالسّلام) و علمایمان نباشیم، ناخودآگاه پایمان به خرافات دینی باز میشود. مجالس خرافهای که در این مجالس اثرات نامطلوبی در روح و روان افراد میگذارد و متأسفانه بعضأ شما هم شاید این گونه فکر کنید که مثلاً خرافات مربوط به آدم های کم فرهنگِ بیسواد است، نه اتفاقاً خرافات دینی در جوامع متمدن درجه یک با فرهنگِ دکترِ استاد دانشگاهِ پروفسور، وجود دارد. خرافه، خرافه است دیگر.
چون زیاد سوار هواپیما نمی شوم دقت نکرده بودم، این سری که می خواستیم به کربلا برویم هواپیما خارجی سوار شدیم، در مسیر کربلا یکی از بچهها یک چیزی گفت درست دقت نکرده بودم، خواستیم بنشینیم گفت میدانستید در هواپیمای خارجی ردیف سیزده ندارد؟ فکر کردم شوخی میکند بعد چک کردیم دیدیم ردیف سیزده ندارد. سیستم ایرلان پروازهای خارجی کلاً ردیف سیزده ندارد. دوازه، چهارده. یعنی اینطوری نیست که فکر کنیم خرافات مربوط به یک سری انسانهای پیرِ از کار افتاده، عاجز، بی فرهنگ است. در حال حاضر خرافات به صورت مدرن دارد مطرح میشود، خیلی مدرن دارد مطرح میشود اسمش را هم ماوراء الطبیعه میگذارند، اسمش را دین میگذارند، اسمش را دینداری میگذارند.
در رده های پولدارِ بیسواد هم فقط نیست، چون بعضی ها میگویند پولدار ولی بیسواد است. نه، دکتر و پروفسور داریم که در مباحث خرافی هم مقید است و به مباحث خرافی اعتقاد دارد. ورود خرافهها به دین از کجا شروع میشود؟ از همین نقطه شروع میشود که ما اسمش را ذکر میگذاریم. ذکر باید تعداد داشته باشد یا اینکه آزاد باشد و در جایگاه خودش هم باید مصرف بشود. متأسفانه یا خوشبختانه چون به آخر دهه محرم نزدیک میشویم و فضا، فضای عزاداری است زیاد نمیتوانیم مباحث را شاداب کنیم و گرنه دویست تا مثال خرافه داشتم که روده هایتان از خنده پاره میشد.
خلوت را جدی گرفتن در عرفان اسلامی بسیار توصیه شده است. یعنی برادرها و خواهرها حتی حق ندارید یک روز را بدون خلوت بگذرانید، حتی یک روز! حالا برخی خلوتهایشان مبتدی است، ده دقیقه است، یک ربع است، همان مراقبهای که در عرفانهای کاذب بر روی آن کار میکنند و متأسفانه چون آن ها خلوت را جدی میگیرند، از آن اثراتی میبینند که فکر میکنند جزء دین است ولی اثر را میبینند چون خلوت جدی است. یک وقت است شما مبتدی هستی یک ربع، ده دقیقه فکر، تفکر در آفاق و انفس، همانی که در جلسات قبل گفتم، راجع به اعمال، راجع به نفس است راجع به هر آنچه هستی، آنچه خواهی شد و آنجایی که خواهی رفت و دوم در خلوتها تمرین کردن به اینکه خلوت کردنهای ما با دوست پر شود؛ "اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت، باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود". چون فراز بعدی یک مقدار سخت است، نکات بیشتری را عرض می کنم.
ـ نکته پنجم:
عقل و دین میگوید دشمن در کمین است. عقل و دین میگوید اگر شب هفتم محرم چیزی، دستت را گرفت حتماً و حتماً برای بعد از شب هفتم محرم دشمن در کمین است که آن را از تو بگیرد. عقل و دین میگوید هر جای ارزشمندتر معنوی که بروی دزدان بیرونِ در حرفهایتر، خبیثتر و استادتر هستند. عقل و دین میگوید، دزد میوه فروشی که میخواهد یک کیلو موز شما را بدزدد با دزد طلا فروشی که میخواهد نیم کیلو طلای شما را بدزدد با دزد بانک مرکزی خیلی تفاوت دارند. عقل و دین میگوید، بهترین، خوش ترین و قوی ترین لحظات معنوی شما وقتی که به سر شد، بدترین، خبیثترین و استادترین دشمنها سراغ شما میآیند. عقل و دین میگوید، توبه بعد از جلسه دعای توسل سه شنبه شب بسیار سادهتر است از توبه یک دهه محرم یا سی شب ماه رمضان، برای اینکه آنجا دشمن خیلی خطرناکتر است.
عقل و دین میگوید، قرآن کریم میفرماید:
شیطان آنقدر خبیث است که طاقت اینکه یک معنویت ده دقیقه در وجود شما
بماند را ندارد. اگر شد اجازه نمیدهد تو سمت معنویت بروی،
اگر رفتی اجازه نمیدهد تو از معنویت حظ ببری،
اگر بردی اگر بتواند وسط معنویت کارت را خراب میکند.
نتواند یک ثانیه بعد از معنویت، نتواند دو ثانیه بعد، نتواند تا آخر عمر، ثانیه ثانیه جلو برو یعنی تا لحظهای که میخواهید بمیرید شیطان همچنان گیر آن معنویت است که مثلاً سال 1340 کسب کردی الان مثلاً سال 1440 میخواهی بمیری، کل این صد سال ذهنش مشغول بوده است که هنوز معنویت را دارد و من باید چه کار کنم. ما گناهان و معنویتها و شادابیها و نگرانیهای خودمان را فراموش میکنیم اما شیطان چون به پرونده ما دسترسی دارد فراموش نمیکند. عقل و دین میگوید، باید مراقبت کنی، هر وقت بار معنویت سنگینتر شد باید مراقبتت بیشتر بشود، هرگاه فضای معنوی و جایگاه معنویت بیشتر بود باید مراقبتت بیشتر باشد.
اگر در مسیر معنویت حجتی برای اسلام، حجت الاسلامی مراقبتت باید زیاد بشود، ثقت الاسلام شدی ده برابر باید مراقب باشی، آیت الله شدی صد برابر، آیت الله العظمی شدی ده هزار برابر، چون دزد آیت الله العظمی خیلی قویتر از دزد حجت الاسلام است. این مثال، مثال عامیانه بود. یک دهه محرم چه اتفاقی میافتد، خیال برخیها را راحت میکند، میگوید دیگر به خدا رسیدم. تنها جایی که دزد خوشحال است، آنجایی است که ببیند صاحب مال بابت مالش احساس ایمنی کافی دارد. چند سال پیش این خبر را خواندم که جلوی یک بانک ماشینی که سیستم مرکزی و دزدگیر داشته و به سادگی روشن نمی شده، این ماشین را دزد می برد! صاحب ماشین اطلاعیه زده بود که کارخانه برای این ماشین گارانتی گذاشته که این ماشین ضد دزدی است، فقط نامه بنویس که چگونه ماشین را دزدیده ای؟ بابت این نامه هم 500هزار دلار به تو می دهیم!
شما وقتی که بار معنویت قوی میشود اشکال بزرگ آنجا پیش میآید که خیالمان راحت بشود، میگوییم الحمدالله دیگر جور شد، بابا مکه رفتم، آقا ما کربلا رفتیم، دهه محرم رفتیم، جلسات قبل گفتم که نورانیت تو را خداوند باور نمیکند شیطان هم باور نمیکند، امشب داریم اضافهتر میکنیم، شیطان هم باور نمیکند. میگوید نورانیت دو ثانیه عوضش میکنم برای من کاری ندارد. خوراک یک وسوسه است. این برای چه کسانی است؟ کسانی که شیطان را نبینند یا دست کم بگیرند. دزدی که در مرغزار استتار دارد این دزد شکارچی خوبی میشود ولی وقتی شما ببینید، نه.
پس استعاذه را از مباحث خیلی جدی برای بحث معرفت میدانند و بعد قرآن، قرآن یکی از مباحثی که خیلی به ما کمک خواهد کرد. قرآن چندین بُعد دارد. نقش قرآن در استعاذه و پناه جویی به خداوند تبارک و تعالی را میگوییم. قسمت معرفتی آن را کار نداریم، دوره تفسیر گوش میدهید، اصلاً کاری به این چیزها نداریم، این که تجویدت عالی است، ترتیلت عالی است، هیچ کاری نداریم. روایتی که به قرآن و شیطان مربوط میشود این است؛ میگوید در خانهای و در محیطی که صدای قرآن بلند است، شیطان فرار میکند. "دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانَد"، شیطان فرار میکند. در ماشین هایتان برنامه داشته باشید چند دقیقه قرآن پخش بشود، زنان، مردان همیشه در خانه مقید باشند که قرآن با صدای بلند پخش بشود این در فرار شیطان تأثیر دارد.
»»» اثر بعدی معرفت در زندگی میفرمایند:
- ایثار. ایثار در این معنایی است که خدمتتان میگوییم. ایثار یکی از کلمات مقدس است که بسیار مطلوب انسانها است. انسانها ذاتأ از ایثار لذت میبرند از دیدن ایثار هم لذت میبرند. یکی از صحنههایی که اشک را در چشم هر انسانی اعم از خبیث یا نورانی، انسان گناهکار یا پاک، ولی خدا یا انسان عادی - داریم در دایره وسط کار میکنیم، به سیاهیها کاری نداریم - جمع میکند، دیدن ایثار است. از علائم معرفت، ایثار است. ایثار فقط ایثار مال نیست که این بنده خدا مثلاً مالش را داد یا کم خورد تا دیگران بخورند.
«1» ایثار مال و مادیات سادهترین نوع ایثار و البته به اندازه خودش اثر بخش هم است، سادهترینش این است.
اما عارف حقیقی کسی که با معرفت و عرفان آشنا شده ایثار در تمام جوانب زندگیش دیده میشود، ایثار مال که اولین آن است یعنی آنقدر عادی زندگی میکند که دقیقاً بر روی خط مرزی قرار دارد. دستور امام صادق(علیهالسّلام) که اولیای خدا، عموم مردم را نمیگوید، اولیای خدا کسانی هستند که آنقدر میخورند که باید بخورند یعنی نمیرند. اولیای خدا اینگونه هستند اندازهای که لازم است حساب میکند، امام صادق(علیهالسّلام) وقتی که میخواهد بخورد با علم خودش حساب میکند چقدر الان کالری لازم دارم، چقدر چربی لازم دارم، چقدر فلان، همه را حساب میکند دقیقاً همان اندازه میخورد، دقیقاً همان قدر و بقیه را ایثار میکند. میگوید برای زندگی کردن من چقدر جا لازم دارم دقیق همان را استفاده میکند، بقیه را ایثار میکند. اگر زمان امام صادق(علیهالسّلام) کامپیوتر بود، اگر لب تاب بود هم امام صادق(علیهالسّلام) لب تاب میخریدند اما لب تابی را میخریدند که اندازه نیازش باشد. ماشین هم اگر میخواست سوار شود به اندازه نیازش بود. فرض میکنیم یک رئیس جمهوری ماشین مورد نیازش یک ماشینی باشد که یک میلیون دلار بیارزد، باید ضد گلوله باشد این میشود مورد نیازش.
ایثارگران اول چه کار میکنند؟ زندگی را در مسائل مادی به اندازه نیازشان تنظیم میکنند، مابقی را ایثار میکنند.
«2» دوم چه میگوید؟ دوم که خداوند تبارک و تعالی به شدت راجع به این دومی حساس است و به موسی(علیهالسّلام) این گونه توصیه کرد و اولیای خدا را من خیلی دوست دارم، ایثار در قلب میکنند یعنی چه؟ یعنی قلبشان را میزان میکنند که بعد از این روایت که بین موسی(علیهالسّلام) کلیم الله و خداوند رد و بدل شد موسی(علیهالسّلام) چه چیز را فهمید ؟ که " انّ بُغضَ فی الله و حُبَّ فی الله"، بغض در مسیر خدا و حب در مسیر خدا محبوبترین چیز نزد خدا است. حالا ایثار در قلب یعنی چه؟ یعنی نگاه میکند به خاطر خدا اگر قرار شد چیزی را دوست داشته باشند ولو اینکه دوست ندارند دوست خواهند داشت و به خاطر خدا اگر قرار شد چیزی را دشمن داشته باشند ولو اینکه دوست داشته باشند دشمنش خواهند داشت.
یعنی این آدمی را که تو دوستش نداری ولی خدا میگوید دوستش داشته باش. یا مثلاً بچهات که دوست داری خدا میگوید دوستش نداشته باش، بر روی این دوستی خط میکشی. میگویند ایثار در قلب، درجه بالاتر از ایثار مادی، ایثار قلبی است.
وقتی ما همایش ایثارگران میگذاریم و از خیرین تعریف میکنیم که خیلی کار درستی هم است حتماً باید در ذهنمان باشد که خیرین جزء ایتداییترین ایثارگران هستند. ایثار بعدی از نظر ولایی و عرفانی ایثار قلبی است. یعنی شخص یاد میگیرد دوستیها و دشمنیهایش را با خدا میزان کند یعنی این را باید دوست داشته باشم یا نباید دوست داشته باشم.
«3» درجه سوم و بالاتر از این ایثار، ایثار اعتباری است، ایثارعرضی و ایثار آبرویی است. یعنی شخص به خاطر آبروی بقیه از آبروی خودش میگذرد البته چارهای ندارد اگر چارهای داشته باشد برای حفظ آبرویش باید تلاش کند.
این ایثار هم خیلی ایثار مشکل داری است که اولیای خدا در این مرحله امتحان پس میدهند. این پنجمین اثر، حالا این آدم ایثارگراست، از جانش، مالش، قلبش و آبرویش برای بقیه اهل ایثار است آیا این صفت دربین جامعه ولو غیر دینی مقبول است؟ این آدم را دوست دارند یا دوست ندارند؟ فرض میکنیم حتی عقیده ما را قبول نداشته باشند درباره آقا اباعبدالله(علیهالسّلام) دانشمند غیر دینی، غیر مکتبی که اعتقاد به معاد ندارد داریم، که چه میگوید؟ میگوید این آدم خودش، ناموسش و خانواده اش را آورد برای هدفش فدا کرد، من ده روز هر سال برای این آدم دهه میگیرم و عزاداری میکنم.
همین الان در بنگلادش است که یکی از علما میگفتند من برای روضه شان میروم، میگفتند ده شب دهه محرم برای احترام به ایثارگری حسین(علیهالسّلام) مراسم میگیرد. ایثار در بین مردم مطلوب است، مردم دوست دارند و میپسندند، لذا چه میشود؟ اخلاقی زیستن دینی اینجا هم استفاده میشود. اما از این طرف که در نظر بگیریم، انسان مؤمن داریم که در صف نماز برای اینکه راحتتر نماز بخواند به گونه ای می ایستد و کسی را جا نمیدهد، همچین شخصی نداریم؟ در صف نماز! بعد ما از این توقع داریم بیاید ایثار قلبی، مادی، آبرویی بکند؟ این شخص را همه میبینند، چرا؟ برای اینکه پاتوقش در مسجد است، این را همه میبینند، دست دشمنان گزک میدهد.
مؤمن داریم که در زندگیش سر سوزن اهل ایثار نیست،
حرف بر روی زبانش بیاید درجا میگوید،
نمیتواند کنترل کند، بلافاصله جواب میدهد.
هر چه که به او پیشنهاد شد درجا برای خودش قبول میکند.
اصلاً اهل گذشت و ایثار نیست.
بدترین نوع طرفداری کردن از اسلام همین مؤمنین هستند.
یعنی طرفداری که میکند همه زده میشوند، میگویند اگر این میخواهد طرفداری کند و اگر اسلام این است نمی خواهیم! ایثار یک عمل اخلاقی، انسانی پسندیده است که اگر در مسلمانی دیده نشود به شدت زشت جلوه میکند. اگر کسی را میشناسید یا خودتان از کسانی هستید که اهل ایثار نیستید و بُخل دارید حتماً ظاهرتان را مذهبی نکنید والله این ظاهر مذهبی گناهش از آن بُخل بیشتر است، برای اینکه آبروی اسلام هم میرود. حتماً ظاهرتان را مذهبی نکنید.
(در پرانتز این تذکر را خدمتتان عرض کنم: میگوید بر مذهبیهایی که قیافه مذهبی دارند، مردان مذهبی، زنان محجبه مذهبی واجب است برخی از شئونات و رفتارها را انجام بدهند، واجب است در جامعه تمیز بگردید، واجب است ایثارت را ببینند، واجب است صفات منفی را بروز ندهید، این گونه تظاهر کردن بر تو واجب است، برای اینکه اگر تظاهر نکنید اسلام را خراب کرده اید لذا این گونه آدم ها اگر نمیتوانند همان در خانه بشینند خیلی بهتر است.)
- تواضع. آقا امیرالمومنین(علیهالسّلام) میفرمایند: شایسته نیست برای کسی که از عظمت خدا آگاه است اما بزرگی بفروشد.هر چقدر بار معرفتی و دینی شما بیشتر میشود، حتماً و حتماً باید میزان پستی نفسانی شما بیشتر بشود، هر چقدر بالاتر می روی باید در وجودت احساس پستی بیشتری بکنی.
برخی دین و دینداری و عرفان را مساوی قرار داده اند با تکبر، تحویل نگرفتن، اخمها را در هم کردن، خود را بالاتر دانستن، لحن را آمرانه کردن، با مردم ولایتی برخورد کردن، از بالا نگاه کردن! در صورتی که علمای ما هر چقدر بزرگتر میشوند متواضعتر میشوند، اولیاء خدا هر چقدر بالاتر میروند آدم احساس میکند پایینتر آمدهاند یعنی وقتی به قیافه و به ظاهر نگاه میکنید طرف مثلاً پله سه و چهار ایمان است سلامش با کسی که پله نُه ایمان است، زمین تا آسمان فرق میکند، از السلام آن که پله نُه ایمان است تواضع میبارد، دستش بر روی سینهاش است، تا کمر جلوی بنده و شما خم میشود، میگوید سلام علیکم و رحمة الله، التماس دعا! لذا فرمودند مانند خیلی از اوقات که مردم پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را ساده میانگاشتند، اولیاء خدا را هم ساده میپندارند.
برخی از نوجوانان فکر میکنند که مثلاً اگر نزد یک ولی خدایی رفتند، طرف یک نگاه یک چشمی به آن ها میکند و میگوید پسرم چرا قیافهات مثلاً مثل خرس شده است؟ مادرت را اذیت کرده ای؟! برزخت را میبینم. دقیقاً بر عکس است، هر کس با این ادبیات با شما صحبت میکند بدانید هیچ بویی از ولایت خداوند نبرده است، اصلاً این گونه نیستند.
به قدری بزرگان ما در مقابل با مردم عادی و عوام متواضعانه برخورد میکنند که برخی از مردم عادی گمان میکنند این شخص چیزی نمی فهمد، میگویند این که از خودمان است و چیزی نمی فهمد. ما گفتیم اگر الان برویم چه چیزهایی می گوید اما هیچ چیزی نگفت!! بعضاً که از من درباره اولیای خداوند سوال می کنند تا آدرسی بدهم فکر می کنند اگر پیش چنین کسی بروند مانند جبرئیل به آن ها نگاه می کند و اتفاقی می افتد! باور کنید این اشخاص از من و شما سادهتر هستند، خیلی سادهتر از من و شما. برای چه؟ برای اینکه اصلاً تواضع اجازه نمیدهد که رفتار اینها نشان بدهد، باطنشان نشان می دهد، باطن هم که من و شما الحمدالله تعطیل هستیم!
آن چیزی که امام را آنقدر خاکی جلوه میدهد، عظمت روحیه امام را تواضعش اینگونه زمین می زند، اینقدر تواضع قدرتش زیاد است. شما تشخیص نمیدهید.
بنده با چند نفر از این بزرگان برخورد داشته ام و توهم داشتم که این افراد مانند خود من هستند چون مثل خود من بودند و رفتار می کردند. چرا ؟ "به این جمله دقت کنید؛" چون تواضع اجازه تجلی عامیانه به اولیای خدا نمیدهد. خواص، خواص را میفهمند. یکی از این بزرگان که بنده نسبت به ایشان ارادت دارم یک مرتبه فرمودند خانواده ما همه جمع هستند، شما هم تشریف بیاورید. بنده کنار ایشان نشسته بودم، دست به شانه من زدند و گفتند این ها خیلی شما را بیشتر از من دوست دارند و خیلی علاقه داشتند که شما را ببینند! می دانید این یعنی چه؟ یعنی خانواده این انسان بزرگ من گاگول را بیشتر از ایشان دوست داشتند!
تواضع چنان بزرگان را در سطح جامعه عوام جلوه میدهد که مردم بعدها میفهمند که فرمود بترس از اینکه بغل دستیها و اطرافیانت را فکر کنی آن چیزی که شما میبینی هستند، آن ها چیزی هستند که خدا میبیند. برخی از این ها خیلی بدتر از آن چیزی هستند که شما میبینی و برخی از این ها خیلی بیشتر از این چیزی هستند که شما میبینی لذا در ارتباط با بغل دستی ات احتیاط کن، ممکن خیلی بدتر باشد ممکن است خیلی بهتر باشد، احتیاط کن. این ماحصل چیست؟ ماحصل تواضع است. تواضع که میآید این اتفاق میافتد البته خط مرزی تواضع و "مَلامَتیه" این است دیگر.
"مَلامَتیون" اعتقاد داشتند به گونه ای رفتار کنیم که مردم ما را بد بپندارند، اصلاً همچنین اجازهای نداری! تواضع چیست؟ تواضع این است که مردم از باب تواضع خوبیهای شما را نفهمند و اینکه مردم بدی شما را بفهمند، این عین گناه است.
باید کنار مردم عادی حرکت کنی. کما این که پیامبر و اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) این گونه بودند. منشأ تواضع را امیرالمومنین علی(علیهالسّلام) میفرمایند: کسی که از عظمت خدا آگاه است برای خودش کبر و غروری ندارد.
میدانید دلیل اصلی کبر چیست؟ که بعضی اوقات من به جامعه نگاه میکنم، شما نگاه میکنید و انسان خندهاش میگیرد، دلیل اصلی کبر این است که ما عظمت خلقت را درک نکرده ایم، دلیل اصلی کبر این است که عظمتی که برای خودمان متصور هستیم خیلی مجازی است.
حسینیه را در نظر بگیرید، این حسینیه ما است، همین الان یک لحظه چشم دلت را باز کن ببینید چند درصد از شیراز است؟ با یک هواپیما داریم از بالا نگاه میکنیم، حسینیه را نگاه کن، حسینیه را دیدید؟ حالا یک کم با این سفینه یا هواپیما بالاتر برو. از بالای ایران، حسینیه را نگاه کن. باز یک مقداری بالاتر از کره زمین حسینیه را نگاه کن، بالاتر از کره زمین از کهکشان راه شیری کره زمین را پیدا کن، دیگر ادامه ندهم.
ببینید تواضع به چه چیزی مربوط می شود؟ به این مربوط است که انسان میبیند هیچی نیست، هیچی نیست. یک ذرهای که دیده نمیشود هر چقدر جرم داشته باشد آنقدر خداوند عظمت دارد هر چقدر جرم داشته باشد باز هم ذره است یعنی اگر ما حسینیه باشیم باز هم ذرهایم. اول من خودمم، تنهایم ذرهایم. یک حسینیه می شویم با اینکه اینقدر بزرگ شده ایم باز هم ذرهایم.
کل شیراز می شویم باز هم ذرهایم، چون نسبت به زمین از بالا چیزی نیستیم. خود کره زمین در کهکشان راه شیری بشویم باز هم ذرهایم. کل کهکشان راه شیری را به ما بدهند در کل خلقت ذره هستیم. برای این که خلقت خدا آنقدر عظمت دارد که ما هر چقدر رشد کنیم همان ذره میمانیم. مثالش چیست؟ مثالش را یک فیل بالغ بزرگ را در نظر بگیر با یک مورچه که این مورچه از بدو تولدش تا مثلاً یک سالگی، دو سالگی هر چقدر است اینقدر عمر میکند و بزرگ میشود، این مورچه آن موقع که بدنیا آمد برای این فیل ذره بود بعد هم که بالغ شد و رشید شد الان سرپرست کل یا مثلاً ملکه کل شده، باز همان ذره است، جفتش دیده نمیشود. عظمت خدا اینقدر بالا است.
کبر مربوط به چیست؟ مربوط به ندیدن عظمت خداوند است. چرا گامهای ما سنگین میشود؟ چرا نگاه های ما مقداری وزن پیدا میکند؟ چرا لحن صدایمان یک مقداری کلفت میشود؟ چرا شانههایمان یک کم بالا می آید و سینه ها سپر میشود؟ چرا در اثر بعضی چیزهای دیگر به ما برمیخورد؟ این ها علامت کبر است دیگر! این ها بخاطر چیست؟ بخاطر ندیدن عظمت خداوند است.
الله اکبرهای نماز مشکل دارد، منی که تا دیروز جواب سلامم را میدادند خوشحال میشدم چرا امروز برای بعضی از چیزها ناراحت میشوم؟ برای اینکه آن زمان فکر میکردم ذره بودم الان فکر میکنم بزرگ شده ام! برای چه؟ برای اینکه خدا را ندیدم! اولیای خدا هر چقدر سنشان بالاتر میرود، عظمت خدا را بیشتر درک میکنند. خودشان را ذرهتر میبینند، قاعدتأ متواضع میشوند.
تواضع الکی فایده ندارد. ممکن است مثلاً این تواضع را در ظاهر هم نبینید در قلبش احساس میکنید، مثلاً از کنارت رد بشود سلام کنی میگوید سلامٌ علیکم. فکر میکنید مغرور است، نه! حالش را ندارد که دست روی کمرش بگذارد و خم بشود. اصلش این است که در مقابل تو برای خودش احساسی قائل نیست، برتر نمیبیند. لذا خیلی از بزرگان ما در نزد نوجوانان رفتارشان متکبرانه جلوه میکند برای چه؟ برای اینکه فکر میکند تواضع یک سری پانتومیم هم دارد. پانتومیمش این است که طرف حتماً باید بخندد، حتماً دستش روی سینهاش باشد، حتماً باید شش درجه خم بشود یا مثلاً باید فلان باشد. میگوید نه، تواضع پانتومیمش مهم نیست.
»» تواضع یک حالت قلبی است،
تواضع بر قلب نصب میشود بعد این قلب بعضی وقت ها به اعضاء و
جوارح جریان پیدا میکند بعضی وقت ها هم نمیکند.
موضوع این است که بر روی قلب نصب شده است.
بنده خدمت مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) دو برخورد متفاوت دیدم که یک بار تواضع ظاهری خیلی عجیبی از ایشان دیدم و یک بار هم عصبانی بودند، حالا بگویم ایشان متکبر هستند؟ آدم متواضع ممکن است داد هم بزند ولی تواضع قلبی است یعنی حتی آن لحظه یک اتفاقی بیفتد هوای نفس بنده غلبه کند و من یک رفتار متکبرانه نشان بدهم بلافاصله بعدش که فکر میکنم تواضع برمیگردد چون روی قلب نصب است، اصل نصب تواضع است. چگونه نصب میشود؟ عالم خیلی بزرگتر از این حرف ها است که ما بخواهیم در عالم و عظمت عالم بخواهیم برای خودمان عددی متصور باشیم، خیلی بزرگتر از این حرف ها است. اگر یک باشی نسبت به بی نهایت صفر هستی، صد هزار میلیارد، تریلیارد و کاتریلیارد هم باشی نسبت به بینهایت چند هستی؟ صفر. هر عددی در مقابل بینهایت صفر است. وقتی میگوییم خدای ازلی و ابدی و عظمت بینهایت خلقت، ما هر چه باشیم صفر هستیم.