اربعین حدیث - جلسه دوم
همان قدر که مبارزه با نفس زمان میبرد، مبارزه با نفس الهیه هم زمان میبرد.
بعضی وقتها خجالت میکشم که کسی برای رسیدن به شیطان چقدر خودش را اذیت میکند،
اما ما برای رسیدن به خدا، حاضر نیستیم خیلی اذیت بشویم!

یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوینژاد
تشکل عقیدتی - سیاسی «آحاد حزب الله»
حسینیه سیدالشهدا(ع) - 1392/11/27
موضوع : اربعین حدیث «قسمت دوم»
+ ادامه بحث اربعین حدیث شرح کتاب حضرت امام (ره) قسمت دوم:
»»» مقام اول که در چند فصل است، فصل اول اشاره به مقام اول نَفْس می کند؛
بدان که مقام اول نفس و منزلِ اسفل آن منزلِ ملک و ظاهر و دنیای آن است و اشعه و انوار غیبیه ی آن در این بدنِ محسوس و بنیه ی ظاهره، تابیده و او را زندگانی عَرَضی بخشیده و تجییش جیوش در این بدن کرده و میدان جنگ آن همین بدن است و قوای ظاهره ی آن، لشکر آن است که در اقالیم سبعه مَلکیه یعنی گوش و چشم و زبان و شکم و فرج و دست و پا، بسط پیدا کرده و تمام این قوای منتشره در این ممالک سبعه در تحت تصرف نفس است به مقام وهم، زیرا که وهم سلطان قوای ظاهره و باطنه ی نفس است، پس اگر وهم کمک نمود در آنها و تصرف خود یا شیطان این قوا جنود شیطان گردند و مملکت در تحت تسلط و سلطنت شیطان واقع شود و لشکر رحمان و جنود عقل مضمحل گردند و شکست خورده رخت از نشأت مُلک و دنیای انسان در کشند و هجرت نمایند و مملکت خاص به شیطان گردد و اگر وهم در تحت تصرف عقل و شرع در آنها تصرف نماید و حرکات و سکنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد، مملکت رحمانی و عقلانی شود و شیطان و جنودش از آن رخت بربندند و دامن درکشند. پس جهاد نفس که جهاد بزرگ است و از کشته شدن در راه حق تعالی بالاتر است در این مقام عبارت است از غلبه کردن انسان بر قوای ظاهره ی خود و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن و مملکت را از لُوثِ وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نمودن است.
□ این بحثی که حضرت امام(ره) در اینجا مطرح میفرمایند، در حقیقت بدن را به عنوان یک مملکت معرفی میکنند که در این مملکت جنگی است بین یک عدهای که در این مملکت پادشاه و حاکم باشند و در این مسیر برای پادشاهی رحمان، قوای رحمانی سربازهای کار هستند و برای پادشاهی شیطان قوای شیطانی سربازهای این مسیر هستند.
■ دلیل مغلق بودن متن:
متنی که خوانده شد، متوجه شدید که متن خیلی سنگین است، در حقیقت اولیاء خدا، در زمانهای سابق یک دَعْبی داشتند که در این دَعْب میفرمودند: ما باید به اندازه عقول مردم صحبت کنیم لذا بعضی از متون را که، متون خیلی پیچیده ای بود، عمداً این متون را مغلق و پیچیده با ادبیات خیلی سنگین بیان میکردند که مردم عادی آن ها را اصلاً نخوانند و ارتباط برقرار نکنند. حتی در بین عرفا و علمای ایرانی بعضی از متنها را حتماً عربی، آن هم عربی های سنگین میزدند که کسی نفهمد. حتی این اصطلاح مُطایبه و شوخی در حوزه وجود دارد که وقتی میخواستد اصول فقه را بنویسند، بعنوان مثال در مرحله اول صاحب قوانین اصول فقه را نوشت بعد یک عده این اصول را فهمیدند، مرحوم مظفر یک اصول دیگری نوشت که کسی نفهمد، بعد شیخ انصاری آمد دید عده ای باز میفهمند، رسائل را نوشت که هیچکس نفهمد و بعد آخوند خراسانی آمد دید یک عده رسائل را فهمیده اند، کفایت الاصول را نوشت که دیگر هیچکس نفهمد و این کفایت الاصول واقعاً همین گونه است یعنی اگر کسی کفایت الاصول که از درسهای سطح حوزه است یعنی در پایه نه و ده فعلی آن را درس میدهند، را بفهمد این مجتهد است و دیگر نمیخواهد که درس خارج را شرکت کند. معمولاً نمیفهمند و در خارج شرح کفایت الاصول را در ده یا پانزده سال گوش میدهند، بعد از هر هزار نفری که در خارج شرکت میکنند مثلاً سه یا چهار نفر مجتهد میشوند. این سه یا چهار نفر که مجتهد میشوند، از هر سه یا چهار یا از هر صدنفری که مجتهد بشوند یکی دو نفر از آن ها جرأت میکنند مرجع بشوند! مخصوصاً در این بُرهه ی زمانی که ما قرار داریم. خدمت بعضی از دوستان در قم عرض کردم که ما با بحران مرجعیت دچار میشویم. کسی که در اندازه مرجعیت باشد، رساله زیاد میدهند و میگویند ما مرجع هستیم ولی مردم رجوع نمیکنند.
◄ مقام اول نفس و منزل پایین آن منزل مُلک و ظاهر و دنیای آن است که اشعه و انوار غیبیه ی آن در این بدن محسوس و بنیه ی ظاهره، تابیده و او را زندگانی عَرَضی بخشیده است. زندگانی عَرَضی چیست؟ یعنی همین زندگانی که الان ما داریم.
چرا عَرَضی؟ برای اینکه کرایهای است، ثابت و پایدار نیست، برای اینکه این زندگانی پیش زمینه و مقدمه است برای حیاتی که میلیاردها، ترلیاردها، کاترلیادها سال ما خواهیم زندگانی کرد که نهایت ندارد، اصل آنجاست. در اصل خداوند کل این جهان را با این همه ظرافت و پیچیدگی مقدمه کرده است که ما بفهمیم اگر خداوند بخواهد کار کند، چقدر میتواند کار کند. این جملات مرحوم علامه طباطبایی را چند بار عرض کردم که در این بحث یادآوری اش اشکالی ندارد؛ حضرت علامه(ره) میفرمایند: علامت اینکه فرزندی از رحم مادر متولد میشود، این فرزند وارد دنیا میشود و زنده است، گریه است. یعنی اگر بچه که به دنیا میآید گریه نکند، دکتر چند ضربه به نقاط حساس بدنش میزند که این بچه یک دفعه به دنیا وارد بشود. ایشان میفرمایند گریه بازتاب غم است، دلیل اینکه فرزندی که از رحم خارج میشود غمناک خارج میشود برای این است که به فضای رحم خو گرفته و آنقدر در رحم مادر برای خودش کیف میکند، تفریح و بساطی دارد. آن هایی که مادر هستند پای خاطراتشان که بنشینید میگویند: مثلاً دوندگی دارد، ضربه میزند، بازی میکند، میخندد، گریه میکند، غذا میخورد، بیدار میشود، میخوابد. این یعنی در آن جا کاملاً زندگی میکند و از این غذایی که از طریق جفت به او میرسد و از این مناظری که دارد میبیند، لذت میبرد. این آدم آنقدر لذت میبرد که وقتی میخواهند به او بگویند برو - چون روح دارد با او صحبت میکنند - ملائکه میگویند الان موقع مُردن تو است، باید در رحم فوت کنی و زندگی دنیایی به تو بدهیم. این بچه مقاومت میکند، با گریه و ناراحتی جدا میشود، اما بعد که بر روی این خلقت تازه چشم باز میکند میفهمد که ما به چه چیزی خو کرده بودیم!
علّامه(ره) میفرمایند: دقیقاً مؤمن لحظهای که ازدنیا منتقل میشود، وقتی آنجا چشم باز میکند تازه میفهمد که ما به چه چیزی خو کرده بودیم، برای چه چیزهایی خوشحال میشدیم و برای چه چیزهایی ناراحت میشدیم. در روز قیامت مؤمن به شادیها و نگرانیهای دنیایش میخندد و می گوید به چه چیزهای مسخرهای خو کرده بودیم! خداوند متعال ما را خلق کرده که به ما آگاهی بخشد که من چه هنرمندی هستم برای دنیای موقت شما که این فکر را کرده ام برای آن دنیا من چه فکری کرده ام، که بعضی از دوستان جلوتر از امام معصوم دغدغه دارند، بالاخره آنجا که رفتم حوصلهمان سر میرود، تا کی کاخ و زن و بچه زار و زندگی؟ یک جایی باید تمام بشود! در حالی که خداوند به ما نشان میدهد، من که برای این دنیای موقتی و درجه دو شما اینقدر تنوع، اینقدر مسائل مختلف خلق کردم، شما بفهمید برای آن جا که قرار است بی نهایت بمانید، من چه فکری کرده ام. لذا امام(ره) میفرمایند که این داستانِ زندگی، عَرَضی است.
□ لوازم و ابزار زندگی عَرَضی چه چیزهایی است؟
چیزهایی که داریم، قوای پنج گانه، حرکاتی که میتوانیم انجام بدهیم و همین حالات روحی ای که داریم. مرکزهایی که در قلب ما نهفته است تحت عنوان مرکز دوستی و دشمنی مرکز لذت و درد و ألم، و مرکزهای این گونه، که اینها را به عنوان زندگی عرضی برای شما انتخاب کردیم و تجییش جیوش در این بدن کرده است. خداوند در این بدن و مملکت دو گونه سرباز را مجهز کرده است. تجییش جیوش یعنی سرباز کردن سربازان، آماده کردن آن ها، و میدان جنگ، همین بدن است و قوای ظاهره ی آن، لشکر آن است که در اقالیم سبعه مَلکیه یعنی گوش و چشم و زبان و شکم و فرج و دست و پا، بسط پیدا کرده است. یعنی اینها در بدن ما تقسیم شدهاند. در این قوای سبعه یعنی هفتگانه یعنی گوش الهی، گوش شیطانی، چشم الهی، چشم شیطانی، زبان الهی، زبان شیطانی، شکم الهی، شکم شیطانی، فرج الهی، فرج شیطانی، دست الهی، دست شیطانی، پای الهی، پای شیطانی. دقیقاً قوا در این ها ظهور دارد. تمام اینها در تحت تصرف نفس است به مقام وهم زیرا وهم سلطان قوای ظاهره و باطنه ی نفس است. یعنی تمامی این قوا در اختیار نفس است.
□ فرمانده نَفْس چیست؟
وَهْم، ذهن، خیال و گمان یعنی در حقیقت آن چیزی که عقل برای نفس برنامه ریزی میکند. در حقیقت ما یک وَهْم الهی و یک وَهْم شیطانی داریم.
□ چرا نگفته حقیقت؟
برای اینکه در ابتدا هم اشاره کرد که دنیا عَرَضی است و چون دنیا عَرَضی است هیچ چیزی حقیقت ندارد. حتی قوای الهی و قوای شیطانی در وجودِ ما هم خیالِ ما است و حقیقت ندارد. در اینجا وهم بر این دو گروه فرمان میدهد که بخواهند کار کنند.
در ادامه توضیح می دهد که اگر قوای شیطانی تحت تسلط وهم بودند، بدن در اختیار شیطان قرار می گیرد و انسان به شیطان تبدیل می شود و گرنه به رحمان تبدیل می شود.
»»» تبدیل شدن به شیطان و رحمان را بررسی می کنیم:
■ راجع به قوای هفتگانه مردم سه گروه هستند:
»»» گروه اول کسانی هستند که قوای هفتگانه را دربست در اختیار شیطان قرار میدهند.
»»»گروه دوم کسانی هستند که قوای هفتگانه را در بست در اختیار رحمان قرار میدهند.
»»» گروه سوم کسانی هستند که قوای هفتگانه اشان عاریتی در دست شیطان و رحمان جابجا میشود.
بعضی وقتها شیطانی و بعضی وقتها رحمانی است. طبق آیات شریفه قرآن عموم مردم کسانی هستند که در این قوای هفتگانه اشان مبارزه سنگینی بین شیطان و رحمان است و در این مسیر مشغول مبارزه با نفس هستند.
این که به کجا میرسیم را می گویم و بعد روش های آن را از قول حضرت امام(ره) خدمتتان عرض میکنم.
»»»پرسش: اگر انسانی قوای هفتگانه اش را در اختیار شیطان قرار بدهد به کجاها خواهد رسید؟
سه قسمت دارد؛
»»» مرحله اول: قسمت مبارزه است یعنی این شخص باید با نفس لوامه و نفس الهیه ی خودش مبارزه کند.
اسم دیگر نفس لوامه چیست؟ وجدان.
اسم دیگر نفس الهیه چیست؟ ملائکهای که موکل هستند، رقیب و عیتد.
در مرحله اول باید مبارزه کند یعنی با رقیب و عیتد (فرشتگان مراقب) و با وجدان خودش باید مبارزه کند.
روش مبارزه با وجدان دقیقاً مانند روش مبارزه با گناه است یعنی اولش خیلی سخت است بعد آرام آرام شخص موفق میشود وجدان را ساکت کند و بعد از مدتی که وجدان ساکت بود این شخص موفق میشود وجدان را به طور کلی از بین ببرد. یعنی انسان به مقام عصمت برعکس میرسد. این آدم دیگر مطمئن است که هیچوقت خدایی نمیشود. در آیات شریفه قرآن هم داریم که می گوید کل نور از بدن اینها خارج میشود. " یُخْرجونَهُم من النّورِ الی الظُلُمات " نور کلاً از بدنشان خارج میشود که این خارج شدن یک دورهای دارد.
اگر برای خواهرها گفته اند نه سالگی سن بلوغ است که از نظر بنده در این زمانه یک مقداری زود است؛ خواهرها از سیزده سالگی و برادرها از چهارده، پانزده سالگی ب سرعت به این سمت بروند که گناه کنند، که البته یک چیز بعیدی است، فرض میکنیم این آدم یک سلام هم نباید بکند چون سلام یک مستحب است و با سرعت به سمت مسیر شیطانی شدن برود، حداقل ده سال کار دارد، که بعضیها میگویند ما کثیف و پست و پلید هستیم وقتی می پرسم چند سالت است؟ میگوید بیست و دو سال، میگویم غیر ممکن است! به طور معمول آدمهایی که در مسیر خلاف میروند از بیست و چهار، پنج، شش آرام آرام میتوانند بر نفس لوامه و نفس الهیه غلبه کنند.
»»»مرحله دوم: وقتی شخص کل خصوصیات انسانی خود را از دست داد، میتواند به سمت اینکه ضدِ خدا شروع به کار کردن کند، برود. در شیطان پرستی که بحث ضد مسیح را مطرح میکنند، دقیقاً هر کار خوبی را باید خلافش را انجام بدهند. مرحله دوم یعنی هر کار خوبی را خلافش را میتوانند انجام بدهند یعنی اگر خدا گفته که سلام کردن خوب است نباید سلام کنند، اگر احترام به پدر و مادر خوب است باید دقیقاً برعکس باشد، تمام تلاش خود را بر این بگذارند که بیاحترامی کنند. در مرحله دوم هر چیز ارزش مداری را در عالم میبینند، دستورالعمل ضدش را به کار میبرند. بعد از اینکه یکی دو یا سه سال کاملاً این گونه عمل کردند به مرحله سوم می رسند.
»»» مرحله سوم: یعنی در اختیار قرار دادن کامل قوای سبعه در اختیار شیطان. که میگویند بندگی شیطان میکند. در جریان شیطان پرستها گرچه خیلی خرافات در آن زیاد است اما آنهایی که شیطانی واقعی هستند، از اینجا به بعد شروع میکنند به قدرت مدار شدن یعنی یک سری قدرتها را شیطان به اینها میدهد. برای چه؟ برای اینکه اینها انگیزه داشته باشند در لشکر بمانند. یک سری چیزها و یک سری قدرتها لازم است که به اینها داده می شود. میبینید این آدم ظاهرش با آدمی که سی سال مراقبه و جهاد کرده تقریباً یکی است، چرا؟ برای اینکه دقیقاً یک کاری را انجام داده اند، او مبارزه با نفس کرده این هم مبارزه با نفس کرده، اثر مبارزه با نفس این است که این دو نفر شبیه به هم میشوند. عکس شیطان پرستها را در سایت ها دیده اید؟ یک نمایشگاهی هر سال در برلین آلمان برگزار میشود که در این نمایشگاه به عجیب ترین قیافه ها جایزه داده میشود، عکسهایی که شما تحت عنوان شیطان پرستها میبینید مربوط به این نمایشگاه است. این ها کاتولیک، مسیحی و برخی هم مسلمان هستند. اصلاً شیطانپرستها این شکلی نیستند، شیطان پرستها اتفاقاً ریشهای بلند، سفید کاملاً مثل خود ما، مثل بیشتر وهابیها هستند. اتفاقاً از این آرایشها استفاده نمیکنند و خیلی آدم های عادی هستند. رئیس کل شیطانپرستها، یک آدم کت و شلواری است که اگر شما او را ببینید فکر میکنید مدیر کل یک اداره است، یک آدم خوشتیپ کت و شلواری مرتب. متأسفانه بیسوادی و سواد در این مباحث قاطی میشود و معلوم نیست که چه کسی عکس های این نمایشگاه را به اسم شیطان پرست ها معرفی کرده است. حتی با کسانی که عکس گرفته اند و مصاحبه هم کرده اند و در جواب گفته اند: شیطانپرست کجا بود! من یک کاتولیک هستم، یکی میگوید من مسیحی هستم و یکی میگوید من مسلمان هستم. لذا در شیطان پرستی به یک قدرتهایی میرسند که در این قدرتها یک سری کارهایی را میتوانند انجام بدهند. یک سری کارها از اینها برمیآید منجمله؛ ذهن خوانی، انرژی رسانی. در بحث انرژی درمانی ما از شیطان میتوانیم کمک بگیریم یعنی اگر شیرینیهای این شکلی نباشد، کسی دنبال مسیر شیطانی شدن، نمیرود. حتی برخی از به اصطلاح قدرتهای سیاسی جهان از این قدرتهای شیطانی استفاده میکنند. چند سال پیش سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی یک باندی را در جهان به اصطلاح شناسایی کردند که این باند تحت تعلیمات "KGB" بودند و در آن ها نفوذهای متافزیکی داشتند. این افراد داشتند زندگیشان را میکردند، مثلاً این آقا با خانواده و زن و بچه زندگی میکند، یک لحظه با اینها تماسی برقرار میشود، آن چیزی که در ضمیر ناخودآگاهش است فعال میشود، این شخص طبق این تماس به یک منطقهای که بمبی کارگذاری شده می رود و بمب را منفجر میکند. یعنی قوای سیاسی مانند " KGB " از این قدرت ها استفاده می کند، طبیعتاً هر مملکتی برای چرخاندن خودش نیاز به ضد این مباحث را دارد.
»»» حضرت امام(ره) میفرمایند آخرش چه میشود؟
وقتی این قوای سبعه کاملاً در اختیار شیطان قرار داده شد این میشود سرباز شیطان، سرباز شیطان قدرت میخواهد. قدرت القاء، قدرت وسوسه، قدرت برخورد.
در برخی از فرقههای اسلامی که ادعای زهد و صوفی گری دارند، ما شیطان پرستی را میبینیم که قدرتهای خاصی دارند؛ قدرت خلع روح دارند، برخی قدرت متوقف کردن خون بدنشان را دارند.
پس مرحله سوم چه میشود؟
قوای سبعه در اختیار شیطان قرار میگیرند. این آدمی که به اینجا میرسد حداقل باید سی و چهار، پنج سال سن داشته باشد چون زیر این مدت اصلاً نمیتواند به اینجا برسد. همان قدر که مبارزه با نفس زمان میبرد، مبارزه با نفس الهیه هم زمان میبرد در ضمن کارهایی که آنجا در مبارزه با نفس الهیه انجام می دهند خیلی سختتر است. برخی اوقات اگر بخواهند به شیطان برسند و بخواهند نفس لوامه و نفس الهیه را خاموش کنند خیلی فشارهای بدی به آن ها میآید. جزء دستورالعملهای اولشان قتل است. مثلاً اول مرغ را سر ببر، بعد که سر میبری چاقو را بگذار و یک دانه خراش بده، خون که آمد بنشین و خوب نگاه کن، بعد سراغ حیوانات و تشریح بدن حیوانات می روند و بعد از آن باید خون بخورند. من بعضی وقتها خجالت میکشم که کسی برای رسیدن به شیطان چقدر خودش را اذیت میکند اما ما برای رسیدن به خدا خیلی حاضر نیستیم اذیت بشویم. این دو فرشته یا نفس لوامه را نمی شود به این سادگی ساکت کرد.
در مراحل بعدی به اینجا می رسد که میشود سرباز شیطان، این سرباز شیطان همان سرباز آخر الزمانی است یعنی در آخر الزمان دور هم جمع می شوند و کلاً قوا، قوای شیطانی است. یعنی شما نمیتوانید بگویید اگر الان امام زمان(عج) ان شاءالله ظهور کند، لشکر آمریکا کلاً میرود زیر عَلَم شیطان، نه اینطوری نیست یک عده خاصی هستند. ممکن است کسی جزء هیچ لشکری نباشد یا مثلاً در ایران یک کارمند باشد ولی این کاملاً خودش را در اختیار شیطان قرار داده است. اینجا چه اتفاقی میافتد؟ اینها آنجا جمع میشوند و اتفاقاً امکان دارد خیلی از لشکریان آمریکا این طرف بیایند و زیر عَلَم امام زمان(عج) بجنگند.
امام(ره) میفرمایند در این مرحله لشکر رحمان و جنود عقل یعنی عقل انسان هم کار نمیکند، مضمحل شده و شکست خورده رخت از نشأت مُلک و دنیای انسان درکشیده و هجرت نمایند و مملکت خاص به شیطان گردد. عقل انسان دیگر کار نمیکند، ابداً و ابداً هیچ نوای رحمانی در وجودش نیست و به طور کامل متعلق به شیطان می شود.